دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

ما تمامش می کنیم

کتاب ما تمامش می کنیم داستانی از کالین هوور با ترجمه آرتمیس مسعودی است. این داستان درباره زندگی و انتخاب‌های دختری به نام لیلی است. ماجرایی عاشقانه که به شما ثابت می‌کند: گاهی اوقات کسی که دوستت دارد، بیش از همه آزارت می‌دهد.

کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ داستان ما تمامش می‌کنیم داستانی جذاب و مصداقی بارز برای این جمله است: گاهی اوقات کسی که دوستت دارد، بیش از همه آزارت می‌دهد. لیلی بلوم با مردی به نام رایل کینکید آشنا می‌شود. مردی که جراح مغز و اعصاب است و رفتارش با لیلی زندگی او را به بهشت تبدیل می‌کند. زندگی زیبایی که حتی در رویای لیلی هم وجود نداشت. اما دغدغه‌هایش او را به یاد عشق اولش، اتلس کاریگن، می‌اندازد. مردی که از لیلی محافظت می‌کرد، با او نقاط مشترک فراوانی داشت و ناگهان، دوباره سر و کله‌اش پیدا شده است...
این داستان زیبا و خواندنی، قلبتان را می‌شکند و درست لحظه‌ای که همه‌چیز را تمام شده می‌پندارید، از امید سرشارتان می‌کند. داستانی که از زنان، انتخاب‌های آنان و شجاعتی که باید به خرج بدهند می‌گوید. علاوه بر این کالین هوور در مسیر روایت داستان در دام کلیشه‌های رایج داستان‌های عاشقانه هم گرفتار نمی‌شود.

کتاب ما تمامش می‌کنیم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 
دوست‌داران رمان‌های عاشقانه را به خواندن کتاب ما تمامش می‌کنیم دعوت می‌کنیم.

درباره کالین هوور
کالین هوور در سال ۱۹۷۹ در تگزاس به دنیا آمد و در سال ۲۰۱۱ اولین رمان خود، بسته، را منتشر کرد. وبلاگ‌نویس معروف، ماریس بلک، به این رمان پنچ ستاره داد و این کتاب به سرعت از پرفروش‌های نیویورک تایمز شد. هوور کتاب‎های زیادی نوشته است که بیشتر آن‌ها مانند «عقب‌نشینی»، «ما تمامش می‌کنیم»، «این دختر» جوایز و دستاوردهای ارزشمندی داشته‌اند.

بخشی از کتاب ما تمامش می‌کنیم
یک پایم را روی لبه پشت بام گذاشته‌ام و از طبقه دوازدهم، خیابان‌های بوستون را نگاه می‌کنم. نمی‌توانم به خودکشی فکر نکنم.
نه، نه در مورد خودم. زندگی‌ام را آن‌قدر دوست دارم که بخواهم ادامه‌اش بدهم.
بیشتر در مورد دیگران فکر می‌کنم و اینکه درنهایت، چطور تصمیم می‌گیرند به زندگیشان پایان بدهند. آیا بعدآ برای این تصمیمشان تأسف می‌خورند؟ حتمآ درست پس از آنکه اقدام به این کار می‌کنند و یک لحظه پس از آنکه کار شروع می‌شود، هنگام سقوط آزاد سریع، کمی احساس پشیمانی می‌کنند. آیا در حالی که زمین به سرعت به طرفشان می‌آید، به زمین نگاه می‌کنند و می‌گویند: «عجب گندی زدم. چه فکر مزخرفی بود؟»
فکر نمی‌کنم این‌طور باشد.
من خیلی به مرگ فکر می‌کنم؛ به‌خصوص، امروز که تازه ــ همین دوازده ساعت پیش ــ جانانه‌ترین سخنرانی تمجید در مراسم خاکسپاری را که اهالی پلتورای مین تاکنون شاهدش بوده‌اند، ایراد کرده‌ام. خب، شاید جانانه‌ترین سخنرانی نبود و می‌توانست ناموفق‌ترین سخنرانی هم به حساب بیاید. فکر می‌کنم بستگی به این دارد که نظر مادرم را بپرسید یا نظر مرا. مادرم که احتمالا تا یک سال، با من صحبت نخواهد کرد.
سوءتفاهم نشود، سخنرانی من مانند سخنرانی خواهر استیو جابز یا برادر پت تیلمن در مراسم خاکسپاری آن‌ها نبود که در تاریخ ثبت شود اما در نوع خود، پرشور بود.
اولش مضطرب بودم. هرچه نباشد مراسم خاکسپاری اندرو بلوم تحسین‌برانگیز بود؛ شهردار محبوب شهر زادگاهم پلتورای مین، صاحب موفق‌ترین آژانس املاک و مستغلات شهر، همسر جنی بلوم محبوب که قابل احترام‌ترین کمک مدرس کل پلتوراست و پدرلیلی بلوم ـ همان دختر عجیب و غریب با موهای قرمز آشفته که روزی عاشق یک مرد بی‌خانمان و مایه شرمساری کل خانواده شد.
آن من بودم.







 
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر
ارسال نظرات